جدول جو
جدول جو

معنی شعله افشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

شعله افشاندن
(خُ بَ وَ دَ)
مشتعل کردن. افروختن. برافروختن. شعله ور ساختن. کنایه از سخت روشن کردن:
زآتشین تیغی که خاکستر کند دیو سپید
شعله درشیر سیاه سیستان افشانده اند.
خاقانی.
گویی از آتش شهاب فلک
شعله در دیو کافر افشانده ست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جَ شُ دَ)
زه کمان را به حرکت در آوردن و تکان دادن. چلۀ کمان را کشیدن و رها کردن:
بی عقاب تیر هر سو صد شکار افکنده ام
چله از شصت هنر چون برکمان افشانده ام.
ثنائی (از آنندراج).
رجوع به چله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ / رِ شُ مَ)
گسترانندۀ زبانۀ آتش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چله افشاندن
تصویر چله افشاندن
زه کمان را بحرکت در آوردن و رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله افشان
تصویر شعله افشان
وخش افشان گستراننده زبانه آتش
فرهنگ لغت هوشیار